آوشآوش، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

آوش رحمتی

آوش در پارک ژوراسیک وهنام

سلام به همگی من دیروز نوزدهم مهر ماه با بابا آرش ومامان فاطمه رفتم پارک ژوراسیک تهران ،دوسال پیش هم رفته بودم ولی امسال خیلی حیوانات جدید و اسباب بازی اضافه کرده بودن .کلی عکس گرفتیم وبعد هم تو رستورانش پیتزا خوردیم .کلی خوش گذشت بعدهم رفتیم خونه خاله مرضیه وعمو فرهاد . راستی من واسه تعطیلات خرداد ماه97 با بابا ومامان رفتیم خرم آباد واز اونجا هم رفتیم هنام خوشگه .هنام زادگاه بابا جونه .خیلی منطقه خوشگا وسرسبزی هستش .من با مامان وبابا ومان نینی وگگه وپانیز اینا از خرم آباد رفتیم دوسه روز موندیم هنام .کلی تو رودخونه وجاهای سرسبش بازی کردیم .جای شما خالی...         ...
21 مهر 1397

آوش کچولو وترک موقت مهد کودک

 سلامی دوباره: بابا ومامان از مهد کودک کوثر راضی نبودن ، چون از اول صبح که می رفتیم همش باید بعد از خوردن صبحونه بازی های رو که خاله مهد میگفت انجام بدیم واجازه نمیداد استراحت کنیم ، بعضی وقتا هم حرف های بدی میزد (مثلا میگفت شما بچه های بدی هستید و...) واس خاطر همین من هم وقتی می اومدم خونه هم عصبانی بودم وهم ناراحت و با ومامان رو خیلی اذیت می کردم وخیلی هم داد میکشیدم ،با هیچکی هم صحبت نمی کردم ... خلاصه نتیجه این شد که بابا ومامان تصمیم گرفتن از اول مهر 97موقتا منو نفرستن مهدکودک ومن برم پیش مامان بزرگ، من که خیلی خوشحال بودم ودیگه شبها راحت می خوابیدم واسه اینکه مامان بزرگ هرچی بهش میگفتم انجام میداد. راستی داشت یادم میرفت که چ...
15 مهر 1397

جشن تولد سه سالگی آوش جون

سلام به همگی امسال واسه جشن تولدم به مامان وبابام گفتم کیک بره ناغولا رو واسم سفارش دادن، چون خیلی کارتونشو دوست دارم . خیلی خوش گذشت همه واسم کادوهای خوشگل آورده بودن ،کلی هم بازی کردیم ورقصیدیم وعکس گرفتیم.من امسال همکاری بیشتری واسه جشن تولدم داشتم .خیلی خوشحال بودم چون یک سال بزرگتر شدم و دیگه می خوام برم مهد کودک ودوستای جدید پیدا کنم.       کنم .                                     ...
3 شهريور 1397

عکس های متفرقه آوش جون

امروز می خوامدر مورد کاریای که یادگرفتم وانجام میدم صحبت کنم من بعضی روز ها با بابا ومامان میریم پارکینگ خونه یا میریم پارک و با ماشینم رانندگی میکنم ،بعضی وقتا هم توخونه با اسکوترم بازی میکنم البته کارتونهای  تلوزیون رو هم نگاه میکنم اما وقتی نقاشی میکشم خیلی خوشم میاد راستی یاد رفت بگم شبها قبل خواب مامانم قصه واسم میخونه وآروم خوابم میگیره ، الان میتونم الفبای انگلیسی رو کامل بگم  خوندن اعداد به انگلیسی تا 15 بلدم  بعضی وقتها هم با بابا کشتی میگیرم (مبارزه میکنم) اینو هم خیلی دوست دارم.اما نمیدون چرا خیلی غذا دوست ندارم بیشتر حله حوله می خورم بااینکه مامانم خیلی بهم میگه که اگه میخوای بزرگ بشی باید غذا بخوری ،الان حدود 1...
7 خرداد 1397

آوش جون در جشن تولد 8 سالگی پانیذ جون

شب خیلی خوبی بود کلی بازی وشادی کردیم ورقصیدیم .پانیذ جون شب چله به دنیا اومده ولی امسال به خاطر زلزله جشن تولدش هفتم دیماه 96 شدش.خلاصه جای اونیی که نبودن خالی...               ...
17 دی 1396

آوش کوچولو وجنگل حیوانات خونگی

خواستم جنگل حیونات رو بهتون نشون بدم ، کلی اسباب بازی دارم که هر روز با یه کدومشون بازی میکنم .راستی داشت یادم میرفت در مورد زلزله بهتون بگم .هفته گذشته چهرشنبه شب ساعت 23:27 شب زلزله 5.2 ریشتری آومد اون موقع من ومامان خواب بودیم من وقتی بیدار شدم که داخل ماشین تو فضای باز بین فاز چهار وفاز یک بعد از خط راه راه آهن بودیم ولی بابا تعریف میکرد لوستر ها وخونه بشدت لرزید و بابا سریع دویده بود سمت اتاق ومن ومامان رو برد تا پشت مبل ها پناه بگیریم.خلاصه همه خیلی ترسیده بودن ... راستی داشت یادم میرفت بگه که من فقط دوسال و شش ماه دارم واین اولین زلزله بود که دیدم.             ...
2 دی 1396

آوش جون در استانبول ترکیه

  من با مامان وبابا اواخر مهر ماه (21/7/96) وقتی که هنوز حدود 2سال و4 ماه سن داشتم یه سفر رفتیم استانبول ترکیه ، من واسه اولین بار بود که از نزدیک هواپیما می دیدم ، خیلی بزرگ بودن ،تعدادشون هم زیاد بود .بالاخره ساعت حدود 17 عصر با بابا مامان از یه راهروی سبز رنگ  رفتیم سوار یکی از بزرگاش شدیم ،بابا واسم صندلی جدا گرفته بودتو کل مسیر که حدود 3 ساعت پرواز همش در حال بازی بودم(البته بابام خیلی عصبانی بود)بعد که رسیدیم مستقیم رفتیم هتل رزبای مولتون ،  روز بعد رفتیم میدون تکسیم از اونجا هم با مینی بوس رفتیم آکواریم ، ماهیهای خیلی بزرگی اونجا بود من از کوسه ماهی ها می ترسیدم ،خلاصه روز بعدهم با کشتی  رفتیم جزیره بیوک آدا اون...
13 آبان 1396

جشن تولد دوسالگی آوش جون

جشن دوسالگیمو مثل پارسال تو دوروز گرفتیم ،خیلی بهم خوش گذشت چون کلی خوشحالی کردیم با عمو و دایی وعمه وخاله هام     آوش جون وعمو آرسین   آوش وبنتا و روبیتا جون   آوش کوچولو ودایی بهنام              آوش جون با مامان وبابا     آوش و آرش ، پسر و پدر ...
26 خرداد 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوش رحمتی می باشد